《You in me [Completed]》part20
Advertisement
نگاهی به قرارداد انداخت و بعد ناباور به جیمین خیره شد
نمیتونست باور کنه که جیمین همچین درخواستی ازش کرده
اون سالها سعی کرد تا سادیسم جنسیش رو مخفی کنه و مثل یه آدم نرمال رفتار کنه اما انگار زمان این رسیده بود تا جونگ کوک هم با خود واقعیش کنار بیاد
شاید حق با هیونگش بود و اگه از روز اول ازش فرار نمیکرد و مخفیش نمیکرد مجبور نبود با خودش درگیر بشه
قرارداد رو روی میز گذاشت و نگاهش رو به چشمان جیمین داد
جونگ کوک: من امضا نمیکنم
رنگ نگاه جیمین از سردی به نگرانی تغییر کرد
صندلی کنار جونگ کوک رو عقب کشید و نشست
جیمین: تو بهم قول دادی که کمکم کنی تا نرمال زندگی کنم این تنها شانس منه
جونگ کوک: ربطی به تو نداره جیمین مشکل خودمم...من نمیتونم
جیمین: یعنی چی؟
جونگ کوک: من نمیتونم این کارو بکنم
جیمین: ولی گفته بودی که اگه هیچکس نباشه تا نجاتم بده دستمو میگیری
جونگ کوک: چرا میخوای این کارو بکنی؟
جیمین: من به این قدرت نیاز دارم!
چند ساعت گذشته بود و جیمین منتظر بود تا جونگ کوک قرارداد رو بخونه و امضاش کنه
جیمین داخل قرارداد همه چیز رو ذکر کرده بود...
کارهایی که ساب میخواد دام براش انجام بده:
شلاق زدن
استفاده از وسایل بازی در سکس
بانداژ کردن
تحقیر کردن اما به صورتی که فقط سلطه دام رو احساس کنه نه طوری که توهین آمیز باشه
کارهایی که برای دام ممنوع هستن:
بریدن یا سوزاندن اعضای بدن
تحقیری که آمیز باشه
زندانی شدن در قفس
جونگ کوک تمام چیزهایی که لازم میدید رو داخل قرارداد نوشت و امضاش کرد
قرارداد رو مقابل جیمین قرار داد و جیمین مشغول خوندنش شد...
کارهایی که دام میخواد ساب براش انجام بده:
رابطه دهانی
شلاق زدن
بانداژ کردن
استفاده از وسایل بازی در سکس
استفاده از لقب برای ساب
Advertisement
کارهایی که برای ساب ممنوع هستن:
سرپیچی از حرف و خواسته دام در سکس
پیروی نکردن از قوانین دام
خودکار رو برداشت و امضاش کرد و قرارداد رو داخل پوشه برگردوند
جیمین: منتظرم قوانینتو بشنوم
جونگ کوک: توی رابطه نباید منو با اسم صدا بزنی...تا وقتی که بهت اجازه ندم نمیتونی ارضا بشی یا از اتاق بیرون بری...و مهمتر از همه باید در کنارش درمانتو ادامه بدی
جیمین: قبول میکنم
به مطالبی که داخل صفحه مانیتور میدید خیره بود و هنوز هم باور نمیکرد که هوسوک طرز تهیه مایع ال دی رو بهش داده
وسایل مورد نیازش رو برداشت و طبق دستور که توضیح داده شده بود پودر رو وارد لوله آزمایشگاه کرد و مشغول آماده سازیش شد...
به سرنگ داخل دستش نگاه کرد
درست همونطور که داخل عکس بود شده بود
اما میترسید...از اینکه هوسوک باز هم قربانیش کرده باشه میترسید
اما چیزی توی قلبش مطمنش میکرد که اتفاقی نمیفته
نفس عمیقی کشید و سرنگ رو به آهستگی وارد رگش کرد
چند ثانیه بعد مطمن شد که همه چیز درسته
لکسی: بالاخره بهت رسیدم
مست خندید و چشم هاشو بست و روی زمین دراز کشید...
به تصویرش توی آیینه مقابلش خیره شده بود و حرف هایی که این مدت کای بهش گفته بود رو توی ذهنش مرور میکرد
جونگ کوک خیلی وقته که فراموشت کرده...
اون با بیمارش جیمین وارد رابطه شده...
تو برای اون هیچی نیستی...
از اول هم نبودی...
با خشم دستانش رو به لبه های ویلچر گرفت و پاهاش رو به سختی روی زمین گذاشت
کمرش رو بلند کرد و با فریاد نسبتا بلندی از جاش بلند شد و ایستاد
هنوز هم به تصویرش خیره بود و میلرزید
به شدت عرق کرده بود و بیشتر از این نمیتونست وزنش رو تحمل کنه
بدنش رو رها کرد و روی ویلچر نشست
نفس نفس میزد و فقط به یک موضوع فکر میکرد
Advertisement
جیمین نباید وجود داشته باشه!
همراه جیمین به بیمارستان اومده بود و نمیدونست که به چه دلیل اصرار داشت تا به اینجا بیاد
وقتی که ماشین رو داخل پارکینگ پارک کرد جیمین کمربندش رو باز کرد
جیمین: همینجا منتظرم بمون
سرتکون داد و به خروج جیمین خیره شد...
توی اتاقش مشغول گشتن بود و بین لوازم قدیمی که پنهانشون کرده بود فلش مورد نظرش رو پیدا کرد
به سمت اتاق پرستاری رفت و وقتی که مطمن شد که هیچ پرستاری اونجا نیست فلش رو وارد یکی از کامپیوترها کرد و اطلاعات داخلش رو روی اینترنت آپلود کرد و دکمه اینتر رو زد
جیمین: این از تو جانگ هوسوک...بعدا سراغ همتون میام...تک به تکتون!
فلش رو برداشت و بعد از پاک کردن تاریخچه کامپیوتر اتاق رو ترک کرد و از بیمارستان خارج شد...
سوار ماشین شد و نگاهی به جونگ کوک انداخت
جیمین: چیزی شده؟
جونگ کوک: نه
کارتی رو از توی جیبش درآورد و به سمت جونگ کوک گرفت
جیمین: باید بریم اینجا
نگاهی به کارت انداخت و با دیدنش ابروش رو بالا انداخت
آدرس سکس شاپ!
چند دقیقه ای میشد که توی فروشگاه بودن
جونگ کوک روی صندلی نشسته بود و به رفتار جیمین که مدام اطراف فروشگاه میچرخید و لوازمی که میخواست رو میخرید نگاه میکرد
بعد از خریدشون سوار ماشین شدن و به طرف خونه رفتن
توی ماشین هیچ حرفی رد و بدل نشد و جیمین مشغول نگاه کرد به خریدهاش بود
ست گربه ای...چند مدل ویبراتور و دیلدو...چند طعم لوب...چند مدل شلاق و دستبند...و چند مدل پلاگ
وقتی که به خونه رسیدن جونگ کوک به طرف حموم رفت و جیمین با وسایلی که خریده بود به سمت اتاق رفت
تمام مدت جونگ کوک توی وان نشسته بود و به این فکر میکرد که چه اتفاقی داره توی زندگیش میفته
چرا انقدر راحت تسلیم جیمین میشه
حس میکرد دوست داشتنش نسبت به جیمین عجیب و ترسناک شده...
جیمین وارد اتاق شد و بعد از درآوردن لباس هاش لوب توت فرنگی رو برداشت و کمی از اون رو کف دستش پخش شد
مقدار دیگه ای ازش رو روی پلاگ دم دار ریخت و اون رو روی ورودی مقعدش کشید
از سرمای پلاگ لب هاش و به دندون گرفت و با آزاد کردن نفسش پلاگ رو وارد خودش کرد
نگاهی به اندامش داخل آیینه انداخت و دستی به دمش کشید
تل گربه ای رو روی موهاش قرار داد و کمی موهاش رو بهم ریخت
از اتاق خارج شد و جلوی در حموم نشست...
بعد از دوش گرفتن حپله تن پوش رو پوشید و در حموم رو باز کرد اما با دیدن جیمین که به شکل گربه جلوی در نشسته بود سر جاش خشکش زد
جیمین: من آمادم ارباب
تمام مدت در سکوت به یونگی که رو به روش قدم میزد خیره بود
یونگی بالاخره سکوت رو شکست و با جدیت به هوسوک خیره شد
جدیتی که تا به حال ازش ندیده بود...
یونگی: یا همه چیز رو کامل برام تعریف میکنی و یا توی جهنم میسوزی
هوسوک: جهنم؟
میخواست جواب بده که نوتیفیکیشن تلفنش مانع شد
گوشی رو از روی میز برداشت و کلیپی که براش ارسال شده بود رو باز کرد
باور نمیکرد که جانگ هوسوکی که این کارها رو کرده همین جانگ هوسوکی باشه که مقابلش نشسته و سکوت کرده
گوشی رو به طرفش گرفت و تکونش داد و پوزخند زد
یونگی: توی جهنمِ مین یونگی میسوزی!
*توضیحات:
مواد مخدری که لکسی در این قسمت و قسمت های اول فیک استفاده میکرد پودر و مایع ال دی بود
در غرب آمریکا اکثر نوجوان ها به جای قرص مخدر ال دی اون رو به صورت پودر و یا مایع قابل تزریق استفاده میکنن که بسیار خطرناک تر و اعتیاد آور تر از قرصش هست*
Advertisement
- In Serial10 Chapters
Chronicles Of Luvt
"My father said to me, that 'one human can't change a lot, one man can change a bit, but he can't change the world.', and this really stuck with me my entire life, you know, you can't be the only hero in the world, and change is driven by people not by one person. And you know what? I've come to accept this truth, perhaps I've been wanting to reject it long ago, but it just couldn't be more closer to the truth." "But you know what I've found out in this life of mine? It's that, while one person may not be able to change the world, one person is more than capable of affecting the hearts of people, they can ignite the flame of hope, they can be a driving force that pulls through the deepest of dilemmas. That's the beauty of this life, and I really appreciate being given a chance at it." The life of Leo Vilex was certainly not an easy one, he went through many hardships, pleasant experiences, and glorious victories, he was a driver for change in the planet of Luvt, and set off a chain of reactions that would leave many effects in the future, many tell the tales of his adventures, but little actually know what happened. Read as you explore Leo's life from his birth till he arrives at his deathbed, his struggles, his success, his defeats, his victories, as we dive deep into what actually happened, in the life of, Leo Vilex.
8 101 - In Serial6 Chapters
The Seventh Hero
Basically, its my take on the plot of The Rising of The Shield Hero (Tate no Yūsha no Nariagari) and incorporating elements from other works of fiction.
8 174 - In Serial19 Chapters
Whodunnit
After the death of her mum, Amy has to adjust to a new life with new people. She meets the newest member of her life; Cassandra who she slowly creates a bond with.
8 149 - In Serial34 Chapters
3 Ninjas Kick Back - Gif Imagines and Preferences
3 Ninjas kick back- 1994 ★ Rocky, Colt and Tum TumI don't own any of these characters, gifs and pictures!I don't own anything or anyone that has anything to do with "3 Ninjas Kick Back". I hope you enjoy reading this! ;)
8 70 - In Serial10 Chapters
GF AUs (Billdip/Willdip/Killdip/Philldip/Kay)
Bem vindos a futura EXPLOSÃO DE ONESHOTS DE BILLDIP, WILLDIP E KILLDIP, E VAI TER PHILLDIP, ENTENDORES ENTENDERÃO (se lerem, muahahahah) E COM UM POUCO DE KAY PRA TEMPERAR Ah, pra quem não sabe o que é Kay: LEIA AS MINHAS OUTRAS FICS (recomendo a Amnésia principalmente, a Amnésia ficou muito massa, ó)A capa da fic não foi feita por mim
8 194 - In Serial88 Chapters
Helluva Boss: Hellish Love (Loona X Original Character)
Carter Ryan an 19 year old Englishman who travelled to the United States for a concert and meets the girl of his dreams named Loona, he has the shock of a lifetime when he is killed after a massive monster fish attack and to his surprise winds up in hell of all places! Carter is a strange case as he is still human in hell and not a demon. Whilst wandering hell and looking for answers he finds loona again and learns of who and what she really is. Strangely enough even though Hellhounds only fall for their own kind, Lonna has an attraction to him and doesn't know why. Is there more to Carter than both of them realize and will their love flourish? Read to find out Bitches!
8 99

