《You in me [Completed]》part28
Advertisement
صبح شده بود و جیمین با احساس سردی پتوی زیرش از خواب بیدار شد
به آرومی پلک هاش رو مالید و به اطرافش نگاه کرد اما ظاهرا جونگ کوک خونه نبود
هنوز از تخت پایین نیومده بود که تلفنش زنگ خورد و کمی بعد صدای جونگ کوک توی گوشش پیچید
جونگ کوک: چند دقیقه دیگه بیا پایین
جیمین: جایی میریم؟
جونگ کوک: باید دوره جدید درمانتو شروع کنیم
مثل قبل مخالفت نکرد و بدون گفتن حرف اضافه ای گوشی رو قطع کرد
لباس هاش رو عوض کرد و بعد از آماده شدن و خوردن صبحانه کمی از خونه خارج شد
جونگ کوک توی ماشین منتظرش بود
به طرفش رفت و سوار ماشین شد
جیمین: جای خاصی میریم؟
جونگ کوک: نه
جیمین: پس؟!
جونگ کوک: خودت میفهمی
ماشین رو روشن کرد و حرکت کرد
چند دقیقه ای توی سکوت نشسته بودن و گاهی جونگ کوک زیر چشمی به جیمین نگاه میکرد
تمام شیشه ها رو بالا کشید و اون موقع بود که جیمین متوجه دودی شدن شیشه های ماشین شده بود
جیمین: شیشه ها رو عوض کردی؟
جونگ کوک: شلوارتو در بیار
جیمین: چی؟
جونگ کوک: کاری که گفتمو بکن
نفس عمیقی کشید و کمرش رو مقداری از روی صندلی بلند کرد و شلوارش رو از پاهاش خارج کرد
جونگ کوک: باکسرت هم همینطور
هردو دستش رو دو طرف باکسرش گرفت و اون رو هم از پاهاش بیرون آورد و منتظر حرکت بعدی جونگ کوک بود
جونگ کوک قفل ماشین رو زد و سرعتش رو کمتر کرد
جونگ کوک: بچرخ سمت من
کمربندش رو باز کرد و به در تکیه داد و کاملا سمت جونگ کوک چرخید
جونگ کوک از توی داشبورد لوب بیرون آورد و کمی از لوب رو روی ورودی جیمین ریخت
جیمین از سرمایی که بهش دست داد لرزید
لوب رو سر جاش برگردوند و با دستش اون رو روی ورودی جیمین پخش کرد
جونگ کوک: ذهنتو روی هرچیزی که فکر میکنی اذیتت میکنه متمرکز کن
اولین انگشتش رو واردش کرد و همزمان که رانندگی میکرد انگشتش رو داخل بدن جیمین میچرخوند
تنها چیزی که شنیده میشد صدای ناله های جیمین بود
فضا کم بود و حتی نمیتونست به کمرش قوس بده و مجبور بود تا توی اون وضعیت ثابت بمونه
Advertisement
تنها کاری که از دستش برمیومد گاز گرفتن دستش و ناله کردن بود
چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که جونگ کوک دو انگشت دیگه هم بهش اضافه کرد و تندتر از قبل حرکتشون میداد
وقتی که متوجه لرزش های گاه و بیگاه بدن جیمین شد انگشتانش رو ازش خارج کرد و ماشین رو کنار خیابون پارک کرد
جیمین گیج بهش زل زده بود و نمیفهمید که میخواد چیکار کنه
جونگ کوک: برگرد
به سختی کمرش رو حرکتش داد و روی صندلی پشت به جونگ کوک نشست
از توی کیفش ویبراتوری رو بیرون آورد و وقتی که با لوب چربش کرد اون رو داخل جیمین فرو کرد
به خاطر احساس فشار ناله ای کرد و چشمانش رو بست
حلقه رو هم بیرون آورد و دور عضو جیمین بست و کاملا محکمش کرد
باکسر و شلوارش رو برداشت و بهش کمک کرد تا لباس هاش رو بپوشه
جونگ کوک: تا وقتی که برمیگردیم خونه باید تحملش کنی
چیزی نگفت و بدنش رو روی صندلی شل گرفت و سعی کرد تا به درد پایین تنش فکر نکنه...
*********************************************
جلوی خونه جونگ کوک توی ماشین منتظر نشسته بود و وقتی که دید جیمین از خونه بیرون اومد و سوار ماشین جونگ کوک شد به آرومی پشت سرشون حرکت کرد
رانندش با فاصله ازشون رانندگی میکرد
کمی بعد ماشینشون کنار خیابون ایستاد و راننده هم مقداری عقب تر از اون ها ماشین رو پارک کرد
چند دقیقه بعد باز هم ماشینشون حرکت کرد و به سمت کافه ای راه افتادن
وقتی که مطمن شد هردوشون وارد کافه شدن فرصت رو غنیمت شمرد و از ماشین پیاده شد و به طرف کافه رفت
وقتی که وارد کافه شد نگاهی به اطراف انداخت و با دیدن جونگ کوک که تنها نشسته بود به آرومی به طرفش رفت
جونگ کوک با دیدنش کاملا تعجب کرده بود...
جونگ کوک: تو اینجا چیکار میکنی؟
تهیونگ: باید باهات صحبت کنم
جونگ کوک: فکر میکنم که قبلا بهت گفتم نمیخوام ببینمت
تهیونگ: تو حرف زدی و حالا باید به حرف های منم گوش کنی
چیزی نگفت و منتظر شد تا ادامه بده
صندلی رو عقب کشید و مقابل جونگ کوک نشست
تهیونگ: میدونم که به خاطر من خیلی سختی کشیدی و متاسفم...هرچند که تاسفم چیزی رو تغییر نمیده اما باید واقعیت رو بدونی...این تنها چیزیه که میخوام
Advertisement
جونگ کوک: واقعیت؟
تهیونگ: تو فکر میکنی که من به خاطر آرزوهای خودم رهات کردم و تمام این داستان رو ساختم تا خودمو بی گناه جلوه بدم اما کاملا اشتباهه
جونگ کوک: پس چی درسته؟
تهیونگ: این درسته که من خیلی احمق بودم که چندتا تبلیغ مسخره رو باور کردم...اما من واقعا نمیدونستم اونجا چه خبره...اونا اذیتم میکردن...ازم میخواستن تا خود ارضایی کنم...هرچقدر بیشتر میگذشت کارهای عجیب تری ازم میخواستن...من میخواستم فرار کنم جونگ کوک...ازشون خواستم تا حداقل تو رو وارد این ماجرا نکنن و اونا بهم پیشنهاد دادن تا خودکشی کنم...من یه پسر بچه دبیرستانی ساده بودم که هیچی نمیدونست
قطره اشکی از گوشه چشمش به پایین سرازیر شد
تهیونگ: من مثل تو قوی نبودم...و متاسفم که انقدر ضعیفم...متاسفم که زندگیتو خراب کردم...متاسفم که انقدر احمقم
نمیخواست بیشتر از این بشکنه اما نمیتونست
سرش رو روی میز گذاشت و به آرومی به اشک هاش اجازه جاری شدن داد
بغضی که سالها سعی در خفه کردنش داشت حالا شکسته بود
تهیونگ: کاش میتونستم یه فرصت به خودمون بدم...من میتونم اما تو چی؟ میتونی؟
سرش رو بالا آورد و اشک هاش رو پاک کرد و منتظر به جونگ کوک خیره شد اما با دیدن جیمین سکوت کرد
بدون هیچ تعجب و هیچ عکس العمل خاصی سمت جونگ کوک خم شد
جیمین: میشه چند لحظه بیای؟ به کمکت احتیاج دارم
سر تکون داد و از جاش بلند شد
جونگ کوک: زود برمیگردم
تهیونگ: منتظر میمونم
به همراه جیمین به طرف دستشویی کافه رفتن...
چند دقیقه گذشته بود و تهیونگ هنوز هم اونجا نشسته بود
حس عجیبی بهش دست میداد و بیشتر از این نمیتونست حسش رو نادیده بگیره
برای همین هم به طرف دستشویی رفت
در نیمه باز بود و اون کاملا میتونست داخل راهروی دستشویی رو ببینه
جونگ کوک مقابل جیمین ایستاده بود و مشغول باز کردن حلقه ای از دور عضوش بود
دستش رو دور عضو جیمین حلقه کرد و کمی فشار داد و بعد از چند ثانیه جیمین با ناله ای توی دست جونگ کوک به کام رسید
از دیدن این صحنه تعجب نکرد اما میدونست که قلبش بیشتر از قبل به درد اومده
آهسته عقب عقب رفت و بعد کافه رو ترک کرد...
بعد از شستن دستش از توی آیینه به جیمین نگاه کرد که مشغول بستن شلوارش بود
به طرفش برگشت و نگاهی به صورتش انداخت
جونگ کوک: خب؟!
جیمین: تاتیا مامور دولت نیست
انتظار شنیدن این جمله رو نداشت
اما میخواست بدونه که اون دختر چه ربطی به جیمین و بقیه داره و الان برای چی برگشته؟!
جیمین: اون برای کای کار میکنه
جونگ کوک: میشناسیش؟
جیمین: نه زیاد...چند ماه قبل از اینکه فرار کنم تازه به تیمشون اضافه شده بود...نمیدونم الان چه ربطی به هم دارن اما قبلا یه پروژه بود
جونگ کوک: چه پروژه ای؟
جیمین: نمیدونم
جونگ کوک: مدرکی برای اثبات کردنش داری؟ جیمین من حرفتو باور میکنم اما برای اینکه بقیه هم باور کنن باید اثباتش کنیم
جیمین: فکر میکنم تا الان توسط کای نابود شده باشن
نفس عمیقی کشید و دست جیمین رو گرفت
جونگ کوک: اشکالی نداره...یه راهی پیدا میکنیم به خودت فشار نیار
سر تکون داد و با هم از دستشویی خارج شدن
با نبود تهیونگ متوجه شدن که از اونجا رفته...
بعد از خوردن کیک و قهوه از کافه خارج شدن و به طرف خونه حرکت کردن
جیمین نسبت به دیروز سرحال تر به نظر میرسید و جونگ کوک از این موضوع راضی بود
وقتی که وارد پارکینگ شدن جونگ کوک ماشین رو پارک کرد اما به محض پیاده شدنشون با چند ماشین پلیس مواجه شدن
جیمین: چه خبر شده؟
جونگ کوک: منم نمیدونم
به طرف یکی از مامورهای پلیس رفت
کمی بعد در یکی از ماشین ها باز شد و دختری با پیشانی پانسمان شده مقابلش ایستاد
جونگ کوک: تاتیا!
تاتیا: گفته بودم که بازم همو میبینیم
اهمیتی به حرف دختر نداد و به طرف یکی از مامورهای پلیس رفت
جونگ کوک: اتفاقی افتاده؟
-متاسفانه از پارک جیمین شکایت شده
جونگ کوک: چی؟
-این خانم به عنوان مامور دولت از طرف مجرم پارک جیمین مورد ضرب و شتم قرار گرفته و همونطور که خودتون هم میدونید ایشون پرونده پزشکی و سابقه بیماری روانی دارن
جونگ کوک: همچین چیزی درست نیست...میتونیم حلش کنیم
-متاسفم اما ایشون بازداشتن
به یکی دیگه از مامورها اشاره کرد و مرد به طرف جیمینی که توی شوک به اون ها نگاه میکرد و چیزی از حرف هاشون نمیفهمید رفت
به دستان جیمین دستبند زد و اون رو به طرف ماشین برد
سرش رو به طرف جونگ کوک چرخوند و با نگرانی که در چشمانش موج میزد بهش خیره شده بود
و جونگ کوک این نگاه رو به خوبی میشناخت
اون ترسیده بود
جونگ کوک نمیتونست رهاش کنه...
Advertisement
- In Serial62 Chapters
The Gilded Hero
To be summoned to another world, arriving in plane of existence filled with magic and potential! Already, you've been given the great privilege of becoming a [Hero] and the honored task of defeating the demon king! Some people might call that the opportunity of a lifetime! With the chance to learn to become a master of the sword, to grow more powerful than anyone on Earth could ever dream, what's not to love about being a hero? It's just like the King said: this is destiny calling! This is what you were born to become! Or... not. It turns out, people summoned from another world are easily charmed with the title of "Hero." And they really shouldn't be. Book One - Completed on 7/15/2020 Book Two - Under Construction
8 158 - In Serial8 Chapters
Realmshaker: Giant Progression LitRPG
Norse Mythology. DnD. High Fantasy Progression LitRPG. Rhonda is a noble giant—a huge savage beauty learning to become a ranger and a chieftess. But five centuries after a terrible war eliminated the noble giants' civilization, Rhonda wakes up alone on a runic ritual site far from home. Her culture is plundered, erased, and nearly forgotten. Terrible beasts roam the land, and smaller beings are taking over. Stranger yet, there’s a mystical mechanism revealing to Rhonda her class, attributes, perks, star power, and more. It’s the Star System. And its master could be an eldritch thing covering the world, unknown to all except the giantess herself. Follow Rhonda and her friends on an epic CONQUEST to collect star power, go berserk on their enemies, and make an impact that no one can ignore. The noble giants' civilization may have fallen, but it’s Rhonda’s birthright to shake the realm. REALMSHAKER Book 1 is officially on KU! The cover art is done by KrazeKode.
8 158 - In Serial30 Chapters
Solarite
A mix of urban fantasy aimed at the young adult (YA) audience and a dark psychological tale of the paranormal. What would you do if you woke up one day, human in appearance but different genetically? Would you fight it? Or would you accept the change? Seventeen-year-old Lea is rebuilding her life after a treacherous childhood. Blossoming from a sickly child to a beloved athlete, she still struggles with her mental health. With weekly group therapy and friends' support, she begins to heal healthily. This all comes to a halt when she finds a mysterious card in her bedroom. Unknowingly this card makes the beginning of the end of her life as a human – and her rebirth as something much more dangerous. Can be read on Royal Road and Ao3 for free. Separated into volumes by story arch following multiple protagonists and points of view. Contains gore, blood, abuse, and murder. Specifically, V1 contains mild mentions of past genocide and abuse, while V2 details the effects of kidnapping and sexual assault.
8 196 - In Serial12 Chapters
Smokecutter
The year was 2125. After planet earth was made uninhabitable by the great nuclear war, humanity sought a home anywhere else on the horizon of its reach. Pharavanna, in the Andromeda galaxy, was the only home accessible by human space travel. The surviving factions claimed the planet, the most powerful being the Mega Corporation known as Nexactus. Meanwhile, on the planet's surface, a bold defector sought to bring change to the conflicted world around him. Nexactus left the people outside the faction in shambles, and anyone that opposed the corporation would face certain doom. This defector defied the corporation, choosing to help those who had been hurt by its power and corruption. Make Sure to Leave Ratings and Comments!
8 129 - In Serial79 Chapters
Someone Like Adam
"You know, it won't physically hurt you to be nice for once." I crossed my arms in front of my chest and groaned. "I don't want to take a chance." the corner of his lips lifted a little as he finished his sentence. "Well, you don't hear me complaining. The view of a someone so desperately working out is not a delight either." I retorted in a weary voice. "I bet it isn't." he narrowed his eyes at me and commented. Ugh.. Why is he so damn annoying? "You know what, just take your arrogant ass out of my room." I scowled at him, pointing towards the door. With small steps, he walked towards me. I took a step backwards when he neared me. He was invading my personal space, making me a bit flustered. The urge to push back his golden-brown hair covering his forehead was increasing with every passing second. "Gladly." he mumbled against my face and then walked past me out of my room. It took me a minute to calm down my racing heartbeat. ... He was a mystery, an enigma I wanted to solve. He was exhausting, he was infuriating, yet staying away from him was not an option. He was making me feel things I haven't felt before. Adam McArdle! Who are you and what are you doing to my poor little heart?...#1 in GENERAL FICTION (23-05-2019)#1 in CHICKLIT (21-07-2019)
8 107 - In Serial7 Chapters
Mike x Reader (fnaf ship)
This is a story about a ship about y/n (your name) and mike from Five Nights at Freddy's Hope you enjoy! ♥️⚠️ Slight/foul language and trigger warning!⚠️Love ya!*DISCONTINUED*
8 201

