《changes》part 2
Advertisement
روی مبل نشسته بود و همراه با گریه کردن به تهیونگی که با تلفن حرف میزد نگاه میکرد . دنبال کسی بودن که بتونه تتو پاک کنه ! تهیونگ اومد کنار جونگکوک نشست
+ این یارو گفت میتونه پاک کنه . بیا باهاش حرف بزن گفت شرایط رو بهت توضیح میده
جونگکوک اشکاش رو پاک کرد و گوشی رو گرفت
- الو ؟
" الو جونگکوک شی ؟ "
- بله خودمم بفرمایید
خب توضیح میدم ..... تتو رو میشه پاک کرد . دو ساعتی طول میکشه و باید بی حرکت باشید
+ بزار رو ایفون
بدون حرفی گذاشت رو ایفون و گوششو به خانم پشت خط داد
" و مهم تر از همه شما باید مطمعن باشید میخواید اینکار رو انجام بدید . جونگکوک شی باید بگم که پوستتون مثل قبل نمیشه . یعنی ممکنه تغییر رنگ بده پوست دستتون . پاک کردن تتو توی کره ممنوعه به خاطر عوارضش . ( ساخته ذهن نویسنده )
مطمعنید میخواید اینکارو انجام بدید ؟ "
جونگکوک چشماش گرد شد و تهیونگ هم خیلی تعجب کرد . هیچکدوم اینو نمیدونستن . بعد چند لحظه جونگکوک جواب داد
- بله مطمعنم . عوارضش مهم نیست فقط ردی ازش نمونه .
" انتخاب با شماست . مکان کار من شهر سئول نیست ادرش رو ارسال میکنم تهیونگ شی گفتن مشکلی نداره "
- بله مشکلی نیست . ممنون
" خواهش میکنم خدانگهدار "
گوشی رو قطع کرد و به تهیونگ داد . تهیونگ تو فکر بود اما با صدای جونگکوک به خودش اومد
- ته
+ بله
جونگکوک نزدیک تر رفت و دست تهیونگ رو گرفت
- الان ما مثل قبلیم ؟ دوستم داری ؟ میمونی پیشم ؟
تهیونگ نگاهی به چشمای اشکی و صورت کلافه ی کوک کرد . مطمعن نبود که این کار درست باشه . همه چی خیلی گیج کننده بود و نمیدونست چه جوابی باید بده . مطمعن بود جونگکوک رو همه جوره دوست داشت ! مطمعن بود عاشق کوک با تتو و پیرسینگ بود اما توی دنیایی زندگی نمیکنیم که عشق کافی باشه . موقعیتی رو ندارن که با همچین تغییر یهویی ای پذیرفته شن .
Advertisement
+ جونگکوک من معذرت میخوام ... خیلی بد دلت رو شکوندم بد حرف زدم . زود تصمیم گرفتم . تو حتی تردید نکردی و به خاطر من خود واقعیت و خوشحالیت رو کنار گذاشتی اونوقت من ... هوف ... من فقط متعجب و ترسیدم . متعجب از تغییرت و ترسیده به خاطر اینکه ما ایدل ایم ! همه جا حرفمونه و مردم قضاوت میکنن !میدونم چقدر برای اینکه به اینجا برسی تلاش کردی . هممون تلاش کردیم . نمیخوام خراب بشه .
- ته . بیا به حرف های بقیه اهمیت ندیم . من حاضرم شغلم رو بزارم کنار . عاشقتم تهیونگ من عاشقتم ولی تو میخواستی به خاطر حرف مردم بزاری بری . من نمیفهمم الان میگی دوستم داری ولی گفته بودی دیگه دوستم نداری نمیفهمم واقعا
+ جونگکوک من دوستت دارم عاشقتم . اونا رو گفتم تا بزاری برم . نمیخوام به خاطر رابطمون صدمه ببینی
- گفتی حرف مردم....
+ مهمه ! برام مهمه چون میتونه به تو اسیب بزنه . نمیخوام اسیب ببینی
- تهیونگ منو سکته دادی ! خیلی بد بینی من مطمعنم کسی از من متنفر نمیشه به خاطر تتو ! اگر بشه هم مهم نیست . طرفدار هامون خوششون میاد مطمعنم ! اگر نیاد هم بله ! من حاضرم به خاطرت کل دنیا رو زیر پام له کنم ! اصلا اهمیت نمیدم به حرف مردم . بیا فقط برگردیم به زندگی قبلیمون . با گی بودنمون کنار اومدن خنگول . خیلی از ایدل های دیگه هم تتو دارن !
_____________________________________________
👋👋👋👋
امیدوارم خوشتون بیاد ووت فراموش نشه 🍓🍒
Advertisement
- In Serial102 Chapters
My Life is Not a Manga, or maybe...
Xavier had a happy, humdrum life: normal friendships, a normal girlfriend, a somewhat oddball family. Until, that is, he literally stumbled through the fourth wall and discovered he was the protagonist of a manga. Now he's scrambling to maintain any semblance of control over his own life in the face of something he never imagined he would need to contend with: the power of the Genre. Hello, E.O. Tenkey here; thank you for your interest in "Not A Manga"! This was my first serial novel, and I hope you enjoy Xavier's predicament! Familiarity with manga not required (though it can't hurt)! I look forward to exploring the bounds of the Genre with you. (First volume is rated PG-13 for comic mayhem and light profanity—these are high school students, after all. Second volume is rated PG-13 to R for some violence and similar levels of profanity. Tags may or may not contain spoilers.)
8 220 - In Serial22 Chapters
Shiv - The Child of Oberon - Reloaded
When the war between countries came to an abrupt end, a boy rose from the flames of the after end. The loss he suffered and the pain of his family forged the boy's body and soul. His environment changed, his life changed, his mind unhealed.The broken boy goes on a journey, to escape, to attain peace. A tale love, betrayal and friendship! A journey through fantasy and drama!Follow Ryu Yasahiro, as he takes the name of Shiv to go for a journey in the world of DRAGON LORE...
8 223 - In Serial8 Chapters
The Paralogical Cases - The Watercourse Wench
When Ross Forrest suddenly gets haunted by the murderous ghost of a woman, his only hope is Lord Ewart - a paralogician who uses science to solve supernatural cases. But why did a simple blacksmith get haunted by such a strong entity? And what secrets does this aloof and eccentric Lord hide?
8 136 - In Serial14 Chapters
Pottorff's Sister // DISCONTINUED
Sage's brother Sam is way too protective of her. She wants to be her, and not have to follow rules. What happens when she starts hanging out with the bad boy Kian?
8 162 - In Serial21 Chapters
Into You
"This is very dangerous" "Sometimes you need to be a little dangerous"
8 189 - In Serial27 Chapters
Bleach Chat.
This is a fanfiction about the all of the bleach characters having a group chat of their own. I suck at titles , so no titles for the parts. It's just a chat room XD unless I find a good title for a part. Maybe I can use numbers 'till then.Yeah. Hope you enjoy~!Disclaimer : I own nothing but this fic!
8 147

